وسعت فرهنگ و فرصت تنگ
بنام خدا
چند شب قبل، در نشست ادبی هفتگی که با دوستان نزدیک داریم، مباحثی پیرامون فیلم و سریال دیدن و تاثیرات آن مطرح شد. البته این موضوع، پیش ازین نیز گهگاه با فراز و نشیب هائی، سوژه ی مباحثات متفاوت بین دوستان بود، چه در اینترنت و چه در جمع های حضوری.
حتی مدتی است که صحبت درباره فیلمهای برگزیده اسکار، سریالهای لاست، فرندز، فرینج، پریزن بریک و ... یکی از داغترین و چه بسا جذاب ترین موضوعات است به گونه ای که در عمل، جلسات ادبی را تحت الشعاع خود قرار داده و از موضوع اصلی خود یعنی شعر و داستان ، تا حدی خارج کرده است.
اما بیشتر، نوع رویکرد و برخورد چند شب قبل، مرا واداشت تا به طرح چند نکته بپردازم.
برای پرهیز از طولانی شدن، در این نوشته، تنها پیرامون اصل صرف وقت برای فیلم و سریال، مطالبی بیان میکنم و در مورد تاثیرات آن بر روی شخص، مثبت و منفی، خودآگاه و ناخودآگاه، در مجال دیگری نکاتی خواهم گفت.
بی شک، اگر کسی اندک آشنائی با فرهنگ و رسانه داشته باشد، نمی تواند منکر اهمیت فیلم و سریال شود. بی تعارف، آن افکار فسیل شده ای که هنوز هم فیلم دیدن و رمان خواندن را - مطلقاً - کاری بیهوده میدانند، درک درستی از زمان، جهان، جامعه و انسان ندارند و چاره ای جز فرو رفتن در کنج انفعال نخواهند داشت.
اما ، از دیگر سو، شکی نیست که پرداختن افراطی به هر کاری، از جمله فیلم دیدن و خروج از دایره اعتدال در این موضوع، شایسته و درست نیست. معیار اعتدال در این زمینه چیست؟
به نظر من، دو توجیه عقلائی برای تماشای فیلم متصور است که خروج از آنها، تعدی از مرزهای اعتدال به حساب می آید :
1- سرگرمی: در هرصورت ما نیاز به سرگرمی داریم و این یک نیاز عقلائی و نه تشریفاتی است. باید برای آن، حتماً برنامه ریزی داشته باشیم. بدیهی است که فرد یا خانواده، به اقتضای علایق فردی و یا جمعی، برای اوقات فراغت خود برنامه ریزی می کنند. دقت داریم که در این حالت، اوقات فراغت دقیقاً با تعریف خاص خود ملاک است، یعنی اوقاتی که انسان خسته از اشتغالات اصلی و کاری است و نیاز به استراحت بدنی و فکری دارد. هر چند اشتغالات افراد مختلف متفاوت است، اما در حالت معمول، بعید است که این اوقات حداکثر بیش از چند ساعت در هفته باشند و اگر بیشتر شد، قاعدتاً خواسته یا ناخواسته، از دایره اوقات سرگرمی و طبعاً از شمول این بند خارج شده است.
2- اشتغال مستقیم یا مرتبط: افرادی هستند که شغلشان ایجاب میکند دائماً فیلمهای مختلف را تماشا کنند یا اینکه آگاهی و اشراف بر روند تولید فیلمهای سینمائی جهان، لازمه تمام یا بخشی از فعالیتهای کاری آنهاست. اینگونه افراد به این کار بعنوان یک اشتغال مهم، مینگرند و طبیعی است که زمانی که برای این کار صرف میکنند، کاملاً توجیه عقلائی دارد. فیلم دیدن این افراد با افراد بند اول، بسیار متفاوت است. اینها علاوه بر داشتن تخصص در موضوع کاری خود، تحلیلهای کارشناسانه از جهات تکنیکی، محتوائی، رویکرد و ... نسبت به ساختار و محتوای فیلمها و سریالها دارند و طبیعتاً با دیدن هر فیلم، یادداشت برداری میکنند و آرشیوی از نکات مهم و جالب توجه هر فیلم دارند. این کار آنها، از روی وقت گذرانی و تفریح، یا علاقه ی صرف نیست.
به نظر من، حالت سومی وجود ندارد. ممکن است گفته شود که پس علاقه به فیلم و سینما چه؟ آیا علاقه داشتن نمی تواند یک رویکرد عقلائی برای صرف وقت در تماشای فیلم باشد؟
پاسخ بنده اینست که بله، علاقه نقش اصلی را در برنامه ریزی اوقات ما بازی میکند، اما پرداختن به علاقه ها، مخصوص اوقات فراغت است و نه اوقات مربوط به فعالیتهای اصلی. سخن اینجاست که آیا زمان و عمر ما باید فدای علائقمان شود، یا زمان و علاقه ها مان فدای اهداف منطقی و عقلائی؟
بی شک ما به چیزهای زیادی علاقه داریم، به بعضی کمتر، به بعضی بیشتر. آیا زمان و عمر ما و اولویتهای و ضرورتهای زندگی شخصی و اجتماعی، به ما این اجازه را می دهد که بخواهیم به همه ی علایقیمان پاسخ گوییم؟
در یک برنامه ریزی درست و منطقی، اشتغال ما بر مبنای علاقه هامان یا علاقه ی اصلی مان، شکل میگیرد و چه بهتر که اینطور باشد، اما اگر به هر دلیلی ممکن نشد، آیا ما منطقاً و عقلاً مجاز خواهیم بود به تخصیص بخش قابل توجهی از فرصت کوتاه عمر خود به آن علایق خاص؟ خصوصاً با وجود اولویتها و ضرورتهایی که بر علایقمان منطبق نیستند؟
ممکن است گفته شود که بین حالت اول و دوم، حالت بینابینی هم وجود دارد، به این معنا که با دیدن فیلم و سریال، هم سرگرم میشویم هم اینکه ممکن است فیلم دیدن مستقیماً به اشتغالات ما مربوط نشود، اما چندان بی ربط هم نیست. این حرف خصوصاً برای دوستانی که در عرصه های فرهنگی فعالیت دارند، مطرح است. دایره ی فرهنگ هم که ماشاالله آنقدر گشاد و وسیع است که هر چه را بخواهیم میتوانیم، در آن وارد کنیم.
در پاسخ باید گفت : بله، ما در مقیاس کلی، باید برای ملزومات فعالیتهایمان هم وقت صرف کنیم، اما این کار هم باید با توجه به اولویتها انجام گیرد. حاشیه ها نباید جای متن را بگیرد و اولویتهای مهمتر باید جای خود را به کم اهمیت ترها بدهد.
و در نهایت ممکن است گفته شود : علاقه آنقدر هست که چشم و گوش منطق و عقلانیت را بگیرد، همانطور که بزرگان گفته اند : حب الشی یعمی و یصم : دوست داشتن چیزی، انسان را کور و کر میکند.
بنده برای این جمله، پاسخی ندارم، اما امیدوارم خود گوینده، برای زمانی که قرار است نسبت به این علاقه و صرف وقت و عمر خود در راه آن، جواب دهند، پاسخی قانع کننده و خداپسند داشته باشند.